فناوری سلام خوش آمدید |
||
پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 21:23 :: نويسنده : حمید
غنچه اي در آتش! مامانم زن خوبي نيست و اصلا دوستش ندارم. او اعتياد دارد و الان در زندان است. من هم ۵ سال قبل معتاد شدم. آن موقع مامانم مي گفت سينه پهلو کرده اي و چون پول اضافي ندارم تو را به دکتر ببرم از تلخي (موادمخدر) استفاده کن تا بدنت گرم بشود. اسماعيل کوچولو کلاه بافتني را که روي سرش بود برداشت و در حالي که کنار بخاري پناه گرفته بود گفت: روزي ۸ هزار تومان خرج موادم است و بايد کار کنم تا اين پول را دربياورم و با آن «کريس» بخرم. من از صبح تا شب در خيابان ها گدايي مي کنم و شب ها هم توي خرابه ها مي خوابم.کودک ۱۰ ساله در حالي که لباس هاي کهنه و چرک آلود بر تن داشت و غبار فقر و بدبختي دست هاي کوچک و صورت معصومش را کدر کرده بود آهي کشيد و گفت: من به اين زندگي عادت کرده ام و شايد خيلي از شب ها گرسنه خوابيده ام و از هيچ چيزي ناراحت نيستم فقط هر موقع بچه هاي هم سن و سال خودم را با پدر و مادرشان مي بينم دلم مي گيرد. نمي دانم چرا بابام به حرف مامانم گوش نداد و معتاد شد. مامانم هميشه مي گويد: هرچه به پدرت گفتم با دوستان بد و خلافکار راه نرو فايده اي نداشت.اسماعيل کوچولو سرش را تکاني داد و گفت: اول بابام معتاد شد و بعد همان دوست هايي که او را معتاد کرده بودند مامانم را به راه خلاف کشاندند و مادرم را هم کم کم به کريستال معتاد کردند.بابام چند سال قبل مريض شد و فوت کرد و مامانم هم با مقداري موادمخدر دستگير شد و به زندان افتاد. من اصلا به مدرسه نرفته ام و سواد ندارم اما خيلي دلم مي خواهد اول ترک اعتياد کنم و بعد هم درس بخوانم. اسماعيل در پايان گفت: از همه بابا و مامان ها خواهش مي کنم دنبال کار خلاف نروند و مواظب باشند که معتاد نشوند چون هم خودشان و هم بچه هايشان بدبخت مي شوند.سرهنگ «محمدحسن اميري» فرمانده پليس نيشابور درباره اين پرونده گفت: با پيگيري هاي قانوني به عمل آمده توسط کارشناس اجتماعي کلانتري ۱۱ نيشابور اين کودک بي گناه پس از انجام اقدامات قانوني لازم به يکي از مراکز نگهداري کودکان سازمان بهزيستي مشهد تحويل داده شده است. پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : حمید
مرد عربستاني پسرش را در شبکه اجتماعي فيسبوک به مبلغ 20 ميليون دلار به حراج گذاشت.به گزارش ايسنا، روزنامه ديليميل نوشت: دادگاه اين کشور پدر اين پسر را که به جمعآوري چکهاي برگشتي مشغول بود از ادامه فعاليت در اين حوزه منع کرد. مرد عربستاني نيز اظهار کرد که به دليل تامين مخارج خانوادهاش و براي جلوگيري از فقر دست به اين کار زده است.اين مرد عربستاني گفت: از مسئولان درخواست کمک مالي کردم اما وقتي کمکي به من نشد، فروختن پسرم را تنها گزينه پيش رويم ديدم تا بتوانم زندگي همسر و دخترم را تامين کنم. قاچاق و فروش انسان در عربستان سعودي جرم به حساب ميآيد اما با استانداردهاي بينالمللي فاصله زيادي دارد. تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپاریدپنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : حمید
ناسخ -فردي که با جعل شناسنامه يک شهروند مبادرت به سرقت اينترنتي کرده بود، دستگير شد. به گزارش خراسان، چند روز پيش شهروندي با تسليم شکايتي به پليس قزوين اعلام داشت: در بررسي حساب بانکي ام متوجه شدم که مبلغ ۶ ميليون و ۱۰هزار ريال از اين حساب به سرقت رفته است. با دريافت اين شکايت گروهي از ماموران پليس فتا سرگرم بررسي موضوع شدند و ابتدا تحقيقات خود را روي حساب شاکي متمرکز کردند و دريافتند که فردي با برداشت مبلغ مذکور از حساب شاکي اقدام به خريد اينترنتي کرده است. پليس با پي گيري موضوع به شرکتي که از آن خريد اينترنتي شده بود مراجعه کرد که مشخص شد فرد خريد کننده تعدادي بليت اتوبوس بين شهري خريده است. اين گزارش حاکي است، با مشخصاتي که از خريدار بليت ها به دست آمد، پليس متهم را شناسايي و دستگير کرد. متهم دستگير شده در بازجويي ها صراحتا به جرم خود اعتراف کرد و گفت: با جعل شناسنامه شاکي و اطلاع از شماره حساب وي با حضور در بانک مبادرت به فعال کردن رمزدوم کارت عابربانک وي کردم و طي دو مرحله اقدام به خريد اينترنتي بليت اتوبوس کردم و سپس به بهانه انصراف از سفر بليت ها را پس دادم و پول آن ها را دريافت کردم. پليس فتا به شهروندان توصيه کرد که شماره و رمزهاي حساب و ساير مدارک شناسايي خود را در اختيار ديگران قرار ندهند چرا که امکان سوءاستفاده و جعل هويت وجود دارد. همچنين پايانه هاي مسافربري نيز بايد نسبت به نصب دوربين مداربسته در محل کار خود اقدام کنند و در صورت مشاهده افرادي که اقدام به پس دادن بليت در حجم بالا مي کنند، مراتب را به پليس اطلاع دهند.
کارمند اخراجي ايميل رئيس هيئت مديره شرکت را هک کرد
خبر ديگر اين که، با اعلام شکايت رئيس هيئت مديره يک شرکت مبني بر هک ايميل اش توسط فردي ناشناس، فرد هکر دستگير شد. به گزارش خراسان، شاکي در شکايت خود اعلام کرد: اين ناشناس با هک ايميل من به تعدادي از اسناد شخصي و تصاوير خانوادگي ام دست يافته و تهديد به انتشار آن ها کرده است. با دريافت اين شکايت، ماموران پليس فتا با بررسي در فضاي مجازي هکر مورد اشاره را دستگير کردند. در تحقيقات مشخص شد متهم يکي از کارمندان سابق شرکت بوده که بنا به دلايلي از اين شرکت اخراج شده و پس از اخراج، ادعا کرده است که مبالغي را از اين شرکت طلبکار است و به دليل اين که ادعاي او مورد تاييد قرار نگرفت، اقدام به هک ايميل رئيس هيئت مديره شرکت و سپس انتشار اسناد مخفي و تصاوير خانوادگي وي کرده است. متهم پرونده پس از اين که در بازجويي ها به جرم خود اعتراف کرد، تحويل مقامات قضايي شد. چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 14:56 :: نويسنده : حمید
گرگ هاي خيابان! نويسنده: غلامرضا تديني راد
هوا خيلي سرد بود. چند دقيقه اي در ايستگاه اتوبوس معطل شدم اما چون عجله داشتم و اتوبوس شرکت واحد دير آمد تصميم گرفتم با تاکسي به خانه بروم. من و يک خانم ديگر که او هم انگار عجله داشت در کنار خيابان منتظر تاکسي شديم و يک خودروي پژوپارس که پسري جوان راننده آن بود با زدن چند بوق در مقابل ما توقف کرد. من با انگشت اشاره مسير مستقيم را نشان دادم و سوار خودرو شدم اما قبل از آن که آن خانم ديگر هم سوار شود راننده با سرعت حرکت کرد.از اين رفتار راننده پژو تعجب کردم و با عصبانيت گفتم توقف کن مي خواهم پياده شوم. راننده خودرو با لبخندي مرموزانه از داخل آينه نگاهم کرد و گفت: چشم! او چند متر جلوتر توقف کرد و به محض آن که در خودرو را باز کردم تا پياده شوم، پسر جوان ديگري که آن جا ايستاده بود خيلي سريع جلو آمد و سوار شد. او روي صندلي عقب در کنارم نشست و چاقوي بزرگي را روي گلويم گذاشت و با لحني تهديدآميز گفت: اگر صدايت دربيايد تو را مي کشم و... . «سميه» با چشماني گريان در دايره اجتماعي کلانتري شفاي مشهد افزود: راننده خودرو با سرعت جنون آميزي در مسير صدمتري کمربندي مشهد رانندگي مي کرد و پس از چند دقيقه به سمت منطقه خين عرب تغيير مسير داد. در اين لحظه من که سرگيجه عجيبي داشتم از شدت ترس و دلهره و نگراني دچار تشنج و بيهوشي شدم و ۲ جوان حيوان صفت که با ديدن اين صحنه وحشت کرده بودند در کنار خياباني مرا از خودرو به بيرون پرت کردند و متواري شدند.شاهدان ماجرا بلافاصله به کمکم آمدند و مرا به کلانتري انتقال دادند اما متاسفانه هيچ کدام از آن ها موفق نشدند مشخصات پلاک خودرو گرگ هاي خيابان را يادداشت کنند.«سميه» گفت: خدا به من خيلي رحم کرد ولي واقعا خانم هاي جوان بايد مراقب باشند و سوار خودروهاي شخصي مسافربر نشوند.فرمانده پليس مشهد در اين باره گفت: با اعلام شکايت زن جوان، افسران آگاهي کلانتري ۱۹ مشهد به طور ويژه وارد عمل شدند و با انجام اقدامات وسيع اطلاعاتي تحقيقات گسترده و انجام چهره نگاري دو متهم پرونده را شناسايي و در اقدامي ضربتي دستگير کردند.سرهنگ پاسدار احد کريمي گفت: تحقيقات از اين دو متهم براي کشف ديگر اقدامات مجرمانه آن ها ادامه دارد تا با تکميل پرونده، اين دو متهم براي رسيدن به سزاي اعمال ننگين خود به مراجع قضايي معرفي شوند. تبلیغات هزینه نیست سرمایه است کارهای تبللیغاتی خود را به ما بسپاریدچهار شنبه 21 دی 1390برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : حمید
نويسنده: سيدخليل سجادپور
شنبه 17 دی 1390برچسب:, :: 14:50 :: نويسنده : حمید
درامتدادتاريکي
نويسنده: غلامرضا تديني راد
عروس ۲ چهره!
داماد جوان در دايره اجتماعي کلانتري سناباد مشهد افزود: مادر و خواهرم با خوشحالي دست به کار شدند تا برايم همسري پيدا کنند که چشم هاي رنگي و موهاي آن چناني داشته باشد. من چند بار مي خواستم به آن ها بگويم معيار و ملاک انتخاب همسر چيزهاي ديگري است و بايد عاقلانه تصميم گيري کنيم اما ذوق و شوق خواهرم که معتقد بود بايد جلوي تمام اقوام و آشنايان سنگ تمام بگذاريم و زيباترين عروس را انتخاب کنيم باعث شد تا فرصتي براي اظهارنظر پيدا نکنم. سروش با لبخند تلخي که بر چهره داشت گفت: مادر و خواهرم مشخصات عروس دلخواه خود را به چند تن از آشنايان دادند و فکر نمي کردم به اين زودي فرد موردنظر را پيدا کنند چون در کمتر از يک هفته خانواده اي به ما معرفي شدند که دخترشان از نظر ظاهري شبيه آن چيزي بود که خواهرم در ذهنش تصويرگري کرده بود. جلسه خواستگاري برگزار شد و من با دختر خانمي که مورد پسند خانواده ام بود نامزد شدم. اما در مدت کوتاهي فهميدم که همسرم لنز رنگي و کلاه گيس گذاشته است و اين عروس خانم و خانواده اش سر مادر و خواهرم را کلاه گذاشته اند. من به احترام همسرم سکوت کردم و اين راز را به هيچ يک از اعضاي خانواده ام نگفتم. ولي مادرم و خواهرم از طريق يکي از اقوام نزديک همسرم مطلع شدند که واقعيت چيست.آن ها با غرور و لج بازي هاي خودشان زندگي ام را به هم ريخته اند و واقعا احساس مي کنم اعصابم به هم ريخته است. خانواده ام اصرار دارند که همسرم را طلاق بدهم و من نيز به دليل تدليس در ازدواج از شريک زندگي ام دل چرکين هستم و واقعا هيچ تمايلي به ادامه اين زندگي که خشت اول آن با دروغ آغاز شده ندارم. خسته شده ام و حوصله گفت وگو با هيچ کس را ندارم. وقتي مشکل خودم را با مشکلات ديگران مقايسه مي کنم خنده ام مي گيرد اما ارزش حقيقت از هر چيزي گران بهاتر است. صفحه قبل 1 صفحه بعد موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
ZBODY onUnload="window.alert(' حالا اگه بيشتر مي موندي كه نمي مردي')">
با اين دكمه كاري نداشته باشيد!